کتاب نقدادبی با رویکرد شناختی اثر دکتر لیلا صادقی در سه جلد منتشر شد.
پشت جلد اول
رویکرد شناختی بهواسطهی پل زدن با علوم مختلف توانسته یک اثر را با تکیه بر متن، نویسنده و مخاطب آن بررسی کند و دروازهای را برای نگاه کردن به متون ادبی بگشاید، چراکه براساس این رویکرد، نقد ساختار خود را از ساختار وجودی انسان، درک چیزها در جهان و نیز چگونگی تجربهی جهان بهواسطهی بدن، مغز، سلولها و رشتههای عصبی او میگیرد. در این رویکرد میان متن، خواننده و نویسنده بهواسطهی بررسی مغز و نظریههای خوانش پلی زده میشود، به گونهای که خواندن به عنوان یک عملکرد شناختی در نظر گرفته میشود که مغز و ادبیات را به هم مرتبط میکند.
در این مجلد، در فصل اول، به اختصار به مقدماتی درباب چیستی شعرشناسی شناختی و چگونگی ارتباط مغز انسان و ادبیات پرداخته میشود. در فصل دوم، چند نمونه از تحلیل و نقد متن با رویکرد شعرشناسی شناختی در آثار ادبی معاصر و کلاسیک را میآورم و در طی تحلیل به نظریات مختلف شناختی که در جلدهای دیگر همین کتاب به طور مفصل مورد بحث بودهاند، اشاره خواهم کرد تا مخاطب از یک سو، در بدو مطالعهی کتاب، با چگونگی نگاه شناختی آشنا شود و در مواجهه با انبوهی از پرسشها و چالشها برای یافتن پاسخ به جلد دوم و سوم کتاب مراجعه کند و به تدریج به پاسخهای شناختی دست یابد. همچنین، از سوی دیگر، پس از اتمام مطالعهی سه جلد و آشنایی کامل با نظریات و اصول شناختی، دوباره به فصل دوم جلد اول رجوع کند و چگونگی کارکرد نظریهها در تحلیل را تجربه کند. واژهنامهی هر سه جلد نیز در این مجلد که ورودیهای به جهان شناختی است، قرار میگیرد تا مراجعهی مخاطبان را به اصطلاحات شعرشناسی شناختی تسهیل کند.
پشت جلد دوم
خوانش و تفسیر متون ادبی به درک بهتر متن منجر میشوند و انسان از خلال تفسیر امکان مواجهه با پیچیدگیهای زندگی را درون متن پیدا میکند. این تفسیر به خودآگاهی و وسعت دید مخاطب میانجامد، درنتیجه پیوند لاینفک ادبیات و انسان را نمایان میکند. درواقع تفسیر ادبیات یک کنش اجتماعی قلمداد میشود که باعث میشود دانش، تمرکز، تجربه و شناخت مخاطب گسترش پیدا کند. درنتیجه نقد ادبی را میتوان قلمرویی از دانش معرفی کرد که بهواسطهی آن معیارهایی در اثر ادبی مورد سنجش قرار میگیرند که با سرشت انسان در ارتباط هستند.
در این کتاب تلاش شده است براساس عوامل متفاوتی که بر محدود کردن مفهومسازی انسان تأثیر میگذارند، به ابزارهایی برای نقد ادبی نائل شوم و از خلال این ابزارها به بررسی آثار ادبی مختلفی چون اشعار فروغ فرخزاد، احمد شاملو، یدالله رویایی، رضا براهنی، صادق هدایت و بسیاری از دیگر متون بپردازم. این ابزارهای شناختی که ریشه در ساختار مغز انسان و تعامل او با محیط دارند، در نقد ادبی نیز میتوانند مورد استفاده قرار بگیرند و نقدی با محوریت زیست انسان ارائه دهند و به تحلیل و ارزیابی متن در حوزههای متفاوت از جمله بررسی جهان متن و فضای ذهنی شخصیتها، شمایلگونگی یا ناشمایلگونگی میان صورت و معنا، تمایز جریانهای شعری براساس طرحوارهها، تفاوت بینامتنیت با سرقت ادبی و غیره بپردازند. درواقع، این عوامل خود منجر به شکلگیری مفاهیم ابتدایی و همگانی در زبان انسان میشوند و همچنین به عنوان ابزاری در نقد ادبی مورد استفاده قرار میگیرند که عبارتند از: بدنمندی، محیط، تجربه، مقولهبندی و دریافت. در این میان، از آنجایی که مبحث اصول دریافت به مجال بیشتری نسبت به دیگر مباحث نیاز داشت، به صورت مجزا در فصل سوم سراغ آن خواهم رفت.
پشت جلد سوم
آنچه «دریافت» میکنیم، الزامن همان چیزی نیست که تجربه میکنیم و ساز و کار «دریافت» که تجربهی انسان و شناخت را در او ممکن میکند، دارای ریشه ای عصب شناختی است. تجربههای حسی انسان بهواسطهی ساز و کار دریافتی او فهمیده میشوند و ساز و کار دریافتی ناخودآگاه انسان امکان ساخت یک کلیت را در ذهن او میسر میکند . تجربه در انسان بهواسطهی حسهای مختلف او ایجاد و به شناخت منجر شده و شناخت پدیدهها، اعم از اشیاء، رخدادها و یا آثار هنری، در انسان لذت ایجاد میکند. در بررسی چگونگی شکلگیری لذت که بر اثر ترشح هرمونهایی در بدن ایجاد میشود، می توان گفت که رابطهای ناگسستنی با زیبایی وجود دارد و انسان هرآنچه را که به صورت امری زیبا میفهمد، از آن لذت میبرد. درواقع، ذهن انسان برای درک پدیدهها آنها را به صورت یک کل دریافت میکند، درنتیجه لذت ناشی از فهم آنها نیز به یک زیبایی کلی باز میگردد. گرچه ذهن اجزای یک پدیده را با استناد به اصول شناختی یا به عبارتی اصول گشتالت تشخیص میدهد، اما در پی ساخت یک کلیت و فهم هر پدیدهای به صورت یک کل است. از آنجایی که حجم ذهن برای دادههایی که ذخیره میشوند، نامحدود نیست، درنتیجه ذهن به صورت خودکار از قابلیتی برای سادهسازی پدیدهها استفاده میکند که که عبارتند از نقش و زمینه، مشابهت، مجاورت، تداوم، انسداد، شمول، تقارن و غیره. از میان این اصول، اصل نقش و زمینه، مشابهت، مجاورت و انسداد به عنوان ابزارهای شاخصتری در نقد ادبی مطرح شدهاند و مورد استفاده قرار میگیرند، به همین دلیل در این مجلد به چگونگی کاربرد این اصول در تحلیل متن و پیوند می روم و نشان خواهم داد که چگونه میتوان از الفبای شعرشناسی شناختی برای تحلیل ادبیات استفاده کرد.